مگر شهر را خاك مرده ريختهاند كه سكوت غمانگيز در وجب به وجب شهر جولان ميدهد و فرمانروايي ميكند.
آن شور و حال گذشته چرا دوباره نیست؟آن بازی و شادی و خنده بگو کجاست؟
سالهاست که از ته دل نخندیده ایم؟
باور نمیکنم قهر باغبابان پیر دل شکسته را که باعث خشکی ی درختان باغ گشته است؟
چشمه دگر یادی از دشت نمیکند؟
شمع چه مظلومانه میسوزد و آب میشود؟
باید دوباره ریخت بذر محبتی
باید دوباره کاشت انسانیت را به روی خاک
باید به باغ رفت باغبابان پیر دل شکسته را با درختان باغ آشتی داد
باید به دشت رفت چشمه ودشت را باهم آشتی داد......
موضوعات مرتبط: 40-خاک مرده، ،
برچسبها: